تقسیم اینترنت به دو گروه: کسانی که این پیراهن زنانه را آبی و مشکی میبینند و آنهایی که آن را سفید و طلایی تشخیص میدهند! اما چرا؟!
همه چیز از روز پنج شنبه شروع شد، زمانی که که زن اسکاتلندی جوانی در اکانت تامبلر خودش، عکس سادهای را منتشر کرده و نوشت:
بچهها! لطفا به من بگویید که این پیراهن سفید و طلایی است یا آبی و مشکی؟
این زن، این پیراهن را در تن مادر یک عروس در مراسم ازدواج دیده بود. از همان زمان اختلاف نظر بین کسانی که «عکس» پیراهن را دیدند، شروع شد، دستهای آن را واضحا آبی و مشکی دیدند و دستهای هم رنگ آن را طلایی و سفید دانستند.
اگر ما در مورد طیفهای رنگی که خیلی نزدیک به هم هستند، صحبت میکردیم، قضیه اینقدر جالب نمیشد. اما مشخصا آبی و مشکی با طلایی و سفید، از زمین تا آسمان فرق میکند.
مجادله زیادی در اینترنت شروع شد و موضوع به سرعت همگانی شد، تا جایی که آدمهای مشهوری مثل تالیور سوییفت، آنا کندریج، کیم کارداشیان و میا فارو هم، شروع به اظهار نظر کردند.
وسط: پیراهن اصلی – راست، پیراهن که رنگش برای تصور منظرهای که آبی- مشکیبینها میبینند، بازسازی شده و چپ، پیراهنی که رنگش برای آنچه که طلایی و سفیدبینها میبینند، تنظیم شده است.
یک نظرسنجی در سایت فاکس نیوز نشان میدهد که ۴۴ درصد بازدیدکنندگان این پیراهن را آبی و مشکی و ۵۶ درصد آن را سفید و طلایی میبینند.
در توییتر بلافاصله صدها و هزاران توییت با هشتگهای #TheDress و #whiteandgold و #blackandblue انجام شد و هنوز هم ادامه دارد.
بعضیها به سادگی، این قضیه را به مسئله کوررنگی نسبت دادند، در حالی که این مسئله ربطی به کوررنگی ندارد.
بیایید توجیهی علمی در مورد این پدیده و اختلاف نظر را با هم مرور کنیم:
چیزی که باعث دیدن اشیا و تمیز دادن رنگ آنها میشود، دو قسمت دارد:
یک مرحله اپتیک و یک مرحله پردازشی.
در مرحله اپتیک، نور از عدسی چشمهای ما عبور میکند، روش شبکیه متمرکز میشود، سلولهای حسی استوانهای و مخروطی این ناحیه را تحریک میکند و منجر به ایجاد پیامهای عصبی میشود که سرانجام به مرکز پردازش دیداری مغز ما در قشر پسسری میرسد.
چیزی که در این مورد به خصوص باعث اختلاف نظر ما در تشخیص رنگ این پیراهن زنانه شده است، تفاوت پردازشی در مغزهای ماست.
مغز ما سامانه سادهای برای تحلیل شکل و رنگ اشیا ندارد. اگر تشبیه کنیم، اینگونه نیست که مغز ما به مانند یک برنامه پردازشگر عکس، نشانگر خود را روی قسمتهای مختلف یک منظره ببرد، و میزان سرخی، سبزی و آبی رنگی آن را تشخیص بدهد و یک رنگ خاص را منتسب به یک طیف رنگ کند.
دستگاه عصبی ما در طی روند تکامل دهها هزار ساله به تدریج آموخته است که متناسب با نیازها و خطرات و شرایط، یک آمادگی خاص پیدا کند.
در طول روز، رنگ و شدت تابش نور خورشید، از بامداد تا شامگاه، تفاوت زیادی پیدا میکند، ما صبح را با رنگ قرمز مایل به نارنجی غالب پیرامونمان شروع میکنیم، ظهر هوا روشنتر میشود و به سفیدی میگراید و هر چه به غروب نزدیکتر میشویم، هوا تاریکتر میشود و مجددا به سرخی نزدیکتر میشود.
اما قشر دیداری مغز برای فهم واحد از رنگ اشیا و خنثی کردن این سوگیری یا بایاس، یاد گرفته است که تهرنگهایی را از پیام خام عصبی دریافتی بزداید و تفسیر پایدار از رنگ اشیا برایمان درست کند.
در این میان شیوه تحلیل همه آدمها یکسان نیست و همین باعث تفاوت تشخیص آنها میشود.
اگر همین عکس را به فتوشاپ ببریم و تکههایی از آن را برش بدهیم و در یک رنگ زمینه مشکی مجددا به آن نگاه کنیم، آنگاه متوجه میشویم که رنگ واقعی این پیراهن، آبی و نارنجی است! شما هم اگر این عکس را پرینت بگیرید و نوارهایی از آن را ببرید به نتیج جالبی میرسید.
البته واضح است که همیشه چنین اختلاف نظری بین ما در مورد رنگ اشیا ایجاد نمیشود، در این مورد خاص، بافت و شکل پیراهن طوری است که مغز ما را ناخودآگاه وادار میکند که در جستجوی یک رنگ زمینه اصلی برای آن پیدا کند و بعد کلیت رنگ پیراهن را در قیاس با این رنگ زمینه، تفسیر کند.
اگر شما رنگ آبی را روی یک زمینه سفید ببینید، آن را آبی تشخیص میدهید، اما وقتی آبی روی زمینه مشکلی باشد، دستهای دوست دارند، این رنگ را سفید تشخیص بدهند تا آبی.
این مسئله از دید دیگری هم قابل بحث است:
گفتیم که در اینترنت، کاربران به دو دسته تقسیم شدهاند. آنها که پیراهن را طلایی و سفید میبینند و آنهایی که مشکلی و آبی میبینندش.
حتی در جاهایی بعضیها به شوخی، صحبت از برتری ذهنی این یا آن گروه نسبت به دیگری میکنند.
اما اگر در مورد یک چیز عینی ما انسانها با هم این همه اختلاف نظر داریم، چطور انتظار داریم که در مورد مسائل منافشهبرانگیز مهم، با هم اختلاف نظر نداشته باشیم؟
در اندرون همه ما حسهای مشترکی کم و بیش نهادینه شدهاند، عشق به زیبایی، دوستی، برآورده شدن خواهشها و یا یک خودخواهی ناگزیر.
خیلی وقتها در مورد بسیار از مسائل، حس و حال و قضاوت همه ما تقریبا یکی است اما خیلی وقتها هم شگفتزده میشویم از اینکه گروهی پیدا میشوند که با چیزهایی که آنقدر مسلم و تردیدناپذیر میدانیم، مخالفت میکنند و تفسیری متفاوت نسبت به ما دارند.
این موضوع درست، مانند همان قضیه تفسی رنگ پیراهن میماند:
یعنی خیلی وقتها دادهها خام اولیه همه ما یکسان است، اما اطلاعات زمینهای قبلی، نوع پرورش و تکامل استدلالی ما و زمینه اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی و دانش ما با هم متفاوت است.
نتیجهگیری نهایی از این پست؟!
شکیبا باشید وقتی نظری مخالف عقیده ظاهرا راستین و خدشهناپذیر خود میبینید و میشنوید و میخوانید. وقتی ما آدمها اینقدر در تفسیر رنگ یک پیراهن با هم متفاوتیم، چرا باید عنان اختیار را وقتی با نظرات مخالف خود آشنا میشویم، از دست بدهیم؟!
پس دست بردارید از تکیه بر مسلمات!
همیشه میتوان طور دیگری هم دید و فکر کرد یا سعی کرد که دنیا را از زاویه دید دیگران دید؛ یا اینکه تلاش کرد که متوجه تفاوت ادراکی و استدلالی طرف مقابل شد.
گاهی هم چاره کار این است که یک پدیده و مسئله غامض را به پارههای متعددی تقسیم کرد، یعنی درست وقتی که شما هر جزء این پیراهن را جدا میکنید و به فتوشاپ میبرید، میشود، مسائل را هم به تکههای متعدد تفکیک کرد و به روشنی در مورد هر تکه آن صحبت کرد.